مارمولک عاشق
پاتوق من تو
سلام غریبه...
نگارش در تاريخ جمعه 4 شهريور 1390برچسب:, توسط سید اکبر

 

در یکی از شهر‌های ژاپن، مردی دیوار خانه‌اش را برای نو سازی خراب می‌کرد که مارمولکی دید.میخ از قسمت بیرونی دیوار به پایین کوبیده شده و به اصطلاح مارمولک را میخکوب کرده بود. مرد چشم بادامی، دلش سوخت و کنجکاو شد.
وقتی موقعیت میخ را با دقت بررسی کرد حیرتزده شد و فهمید این میخ ۱
۰ سال پیش هنگام ساخت خانه به دیوار کوبیده شده اما در این مدت طولانی چه اتفاقی افتاده است؟ چگونه مارمولک در این ۱۰ سال و در چنین موقعیتی زنده مانده؛ آن هم در یک فضای تاریک و بدون حرکت؟ چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است!

شهروند ژاپنی متحیر این صحنه، دست از کار کشید و به تماشای مارمولک نشست. این جانور در ۱۰ سال گذشته چه کار می‌کرده؟ چگونه و چی می‌خورده؟
محو نگاه به جانور اسرارآمیز شده بود که سر و کله مارمولک دیگری پیدا شد. این مارمولک، تکه غذایی به دهان گرفته و برای جفتش برده بود.

مرد ژاپنی، ناخواسته انگشت به لب گذاشت و به خود گفت: ۱۰ سال مراقبت بی‌منت؛ چه عشق قشنگ و بی‌کلکی. چطور موجودی به این کوچکی می‌تواند عشقی به این بزرگی داشته باشد اما خیلی وقت‌ها ما انسان‌ها از هم گریزانیم؟




نظرات شما عزیزان:

مرضیه
ساعت18:49---4 شهريور 1390
هاااای...خوبی؟؟؟مرسی که به من سر زدی راستی من این جریان عشق مارمولکا رو قبلا تو مجله خونده بودم اتفاقا منم میخواستم بزارمش تو سایت

ولیییییییییییییییییییییییییی یییی.....اگه دوست داشتی منو لینک کن منم میلینکمت

بااای.پاسخ:پاسخ:ممنونم که اومدی وبه بنده حقیر سری زدی باز به کلبه درویشیه ما هم بیا قدمت روی چشم.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: